صفر و یک
گرفتار به دوران و سرگيجه
پندار همه آشفته و گنگ
شک ميان صفر و یک
این بار اما پرسش
بودن یا نبودن نیست
مساله این است:
ماندن یا شدن؟
خاموشی و سکون یا برجهیدن و جنبش؟
برگها در گرمای چهل درجه
میخشکند بیآوا
بوی خشکی و پوسيدهگی
خاک را میآلايد
پيچيده است خروش تبر
در ميان نهالکهای نازک
پرندهگان
ترسيده از برق چرب تفنگها
و دندانهای زرد شکارچيان
در گرماگرم تيرماه
کوچ میکنند
مردانی پوشيده درجامههای سياه
و زنجيرهای گران
بشکههای نفت را
بر خاک جنگل میريزند
جرقهای بس است
بايد رفت پيش از آتش
بايد جنيد پيش از سوختن
پندارم در پرسش و ترديد
بین صفر و یک
میان سکون و جنبش
ميان ماندن و شدن
ميان نشانههای بهت و ابهام
آسمان تيره است
از پرندهگانی با بالهای کوچک
که کوچ می کنند در گرما
پيش از سوختن در آتش
جرقهای است در راه