آوای باد
ای باد وحشی
به کجا میروی؟
دمی درنگ دار
مرا نيز با خود ببر
از ماندن، رسوب کردن
جامد شدن، يخ بستن
و در خود گم شدن
خستهام
لختی درنگ دار
تا کولهباری بردارم
از يادهای دور
شتاب دارم
بايد بروم
درنگ نتوانام کرد
شاخههایِ درختانِ دشت
برهنه و خسته
چشم به راه مناند
تو نيز
گر کولهبار برداری
بر بال باد نتوانی نشست
بايد بگسلی، برکنی، بريزی
و برجای نهی
تا همسفر باد گردی
يارانام در دشت
چشم بهراه دوختهاند
بايد بهشتاب رفت
ای باد وحشی
لختی درنگ دار
کولهبار برنمیدارم
بگذار وداع کنم با زمين
که سالهایِ دراز
روشن و رنگین یا تیره و بگرفته
ريشههایِ مرا در خود
با مهر پاس داشت
بگذار با ريشههايَم
بدرود گويم
که هر چند از سر مهر
ولی محکم و سخت
مرا از رفتن بازداشتهاند
بگذار وداع کنم با زمين
با ريشهها و برگهایِ سبز
و با برگهای خشک
با سرسبزی
با زردی
با سپيد
با سياه
دير شد
شتاب دارم
در دشت
همه ياران مرا
چشم به راهاند
بند بگسل
دل برکن
هنگام رفتن است
گر بر بال باد
نشستنات شايد
تن بگذار
روح برگير
جان برگير
دل بگذار
ياد بگذار
سبک بار بيا
باز دير شد
بايد به شتاب رفت
بر بال ِ من بنشين
بدرود گويان وشادان
اندوه را نيز
بر خاک بگذار
آسمان را ره گیر
بر بال من
از ابر بگذر
از نور بگذر
بر باد بنشين
ای باد وحشی
اندکی درنگ دار
يادها سنگيناند
درد ريشههای ببريده
بیداد میکند
اندوه از من نمیگسلد
زمين رهايَم نمی کند
تن به روحام
امان رهايی نمیدهد
اندکی صبر دار
لختی درنگ
بگذار ببُرم
اين سنگين ريشهها را
بگذار بر زمين نهم
اين کولهبار يادها را
اندوه را از دل برکنم
به چاهی در اندازم
چاهی ژرف
که از آن برون نتواندشد
بالهايِ خویش بگشای
اينک ، اين من
سبک بار
بی درد و بی اندوه
بیهیچ خاطرهای
از روزگار دورادور
بیتب و تاب و سنگینی ِ تن
آن قفس ِ همه وسوسهها
بر بال تو خواهم نشست
بالهایَت بگشای
ای باد وحشی
مرا نيز با خود ببر
دير شد
باد شتابان رفت
آوای شتاباش
آوای رفتناش
از دور دست میآيد
بر بال باد
هزاران هزار
دل برکنده و تن بگذاشته
يادها وانهاده واندوه فکنده
بی سر و دستار
سبک بال و سبک بار
میتازند
اين آوای باد نيست
آواز شادمانی است
که سوارانِ باد
رهگذرانِ آسمان
از ميان ابرهای سپید و سياه
از ميانِ شاخسار خیس ِ درختان
سر دادهاند
چو میروند با شتاب
دير شد
باز دير شد
باد وحشی رفت
آنان که کولهبار میبستند
از رفتن باز ماندند
ريشهها سخت مهربانانه
پای رفتن را
از شماری
بازستاندند
زمين به مهر
در بندشان کرد
دير شد
باد وحشی رفت
شتابان رفت
از دور دست
از ميانِ دشت
از لابهلایِ شاخساران
از همهمهیِ سوارانِ باد
سرود شادمانی
آوایِ رفتن و دل برکندن
به گوش میرسد
دير شد
باد وحشی رفت
شتابان رفت
از دور دست
از ميانِ دشت
دگر آوايی
به گوش نمیرسد
دير شد
باز هم دير شد
باد وحشی شتابان رفت
دير شد.